حيوان خانگي كه هرگز فراموش نخواهم كرد: به سگ مكس نمي توان با مشروب يا شكلات اعتماد كرد - اما او زندگي ما را غني كرد
حيوان خانگي كه هرگز فراموش نخواهم كرد: به سگ مكس نمي توان با مشروب يا شكلات اعتماد كرد - اما او زندگي ما را غني كرد
ترير مرزي ما حيوان اجتماعي بود و ما را نيز حيوانات اجتماعي تر كرد
Oخانواده شما هرگز سگ نداشتند. ما قطعا يك خانواده سگ نبوديم . ما يك خانواده گربه، يك خانواده خرگوش، يك خانواده خوكچه هندي و همستر، حتي يك خانواده ماهي قرمز بوديم. ما يك خانواده كوچك حيوانات اهلي بوديم، چيزي كه مراقبت از آن آسان بود و تا حد زيادي در آن نگهداري مي شد. اما بعد يك سگ گرفتيم و تبديل به خانواده سگي شديم كه هرگز فكر نمي كردم بتوانيم باشيم.
مادر من در هنگكنگ با سگهاي پليس بازنشسته آلزاسي بزرگ شده بود، بنابراين تصميم براي داشتن يك سگ عمدتاً بر اساس خاطرات دوست داشتني او بود. يك روز اواسط تابستان، متوجه شديم كه در حال رانندگي به سمت پرورشدهندهاي در نزديكي بيگين هيل، در حومه لندن، براي سوار كردن مكس، ترير مرزي (افسانههاي خانوادگي اين بود كه ماههاي اوليهاي كه او در كنار يك فرودگاه گذرانده بود باعث پارس كردن مادامالعمر او شد. هواپيماها). او حيوان خانگي اي بود كه من هرگز فراموش نخواهم كرد، فقط به اين دليل كه براي خانواده ما به نظر مي رسيد كه او اولين حيوان خانگي است كه ما واقعاً داشته ايم.
اين حيوان خانگي بود كه براي اولين بار ميتوانستيم با آن گردش كنيم. ما سالهاي خوشي را با هم به ساحل ژوراسيك ميرفتيم و در ماههاي گرم تابستان به او بستني ميخورديم (خوراكي مورد علاقه او يك ميني شير بود). او حيوان اجتماعي بود و ما را نيز حيوانات اجتماعي تر كرد. ما بخشي از يك جامعه محلي در حال گسترش از ديگر «خانوادههاي سگ» شديم. سگ هاي ما دوست شدند و ما نيز به نوبه خود با صاحبان آنها دوست شديم. اين احساس خوبي بود، يافتن خودمان در ميان خانواده هاي سگ. ما ناگهان متوجه شديم كه چه چيزي را از دست دادهايم، و من از مكس سپاسگزار بودم كه ما را با اين شيوه جديد بودن در جهان باز كرد.
هميشه دريانوردي ساده نبود. تريرهاي مرزي به دليل وسواس به هر چيز كوچك و پشمالوي بدنام هستند، و چندين پياده روي تبديل به بعدازظهرهاي كامل براي تعقيب اين جانور كوچك شيدايي در طول و عرض پارك هاي مختلف جنوب شرقي لندن شد. او همچنين به شدت حريص بود و من هرگز فراموش نمي كنم زماني را كه يك جعبه كامل شكلات الكلي خورد و به مدت دو ساعت به صورت دايره اي دويد قبل از اينكه با گيجي خسته اما خوشحال از بين رفت (اگرچه شكلات براي سگ ها سمي است، يك بار مكس يك بار خورد. كل كيك تولد شكلاتي و زنده ماند تا داستان را تعريف كند.) به خاطر همه اينها، او فورا بخشيده شد.
پس از 11 سال عضويت در خانواده، مكس دچار صرع شد و به سرعت از دنيا رفت كه تماشاي آن دردناك بود. او را در باغ خانهاي كه زماني در دورست داشتيم، زير درخت بلوط كهنسال و پهني دفن كردند. ما ديگر صاحب خانه يا باغ نيستيم، اما در كنار درياست، و من دوست دارم مكس را به عنوان پسزمينهاي از روياهايش براي تعقيب بيپايان سنجابها و كيكهاي تولد شكلاتي تصور كنم كه در آرامش ميخوابد و صداي موجهاي غلتان ميخوابد.
برچسب: ،